گروه افغانی آمریکایی؛ آیا طالبان دیگری در راه است؟

میثم مهریار

باب ودوارد به تازگی کتابی نوشته است که در آن درخصوص جنگ افغانستان نوشته شده است. این کتاب « جنگ اوباما» نام دارد. بر اساس این کتاب، قوای شبه نظامی افغان تحت عنوان تیم محافظتی مبارزه علیه تروریزم به خاطر ایجاد شد تا عملیات شدید را در ولایات مثل پکتیا، پکتیکا و قندهار، انجام دهد. باب ودوارد در کتاب اش هم چنین نوشته است که تیم شبه نظامی افغان در عملیات مخفی علیه گروه طالبان و شبکه القاعده در پاکستان نیز سهم می گیرد.  هم چنان یک مقام امریکایی گفته است که سی آی ای یک قوای شبه نظامی افغان را که عملیات مخفی برای تعقیب گروه طالبان و شبکه القاعده را در پاکستان انجام می دهد، اداره می کند.

آژانس خبری اسوشیتید پرس نیز به نقل از یک مامور امنیتی مسلکی در کابل که در مورد این عملیات معلومات دارد، نوشته است که امریکا قوای 3 هزار نفری شبه نظامی افغان را از سال 2002 میلادی به این سو رهبری می کند تا افراد مورد هدف سی آی ای را دستگیر کند. هم چنان روزنامه واشنگتن پوست نوشته است که: قوای 3 هزار نفری شبه نظامی افغان به هزینه سی آی ای ایجاد شده است تا در عملیات حساس و مخفی پاکستان، علیه طالبان و شبکهء القاعده سهم بگیرد.

با وجود این همه نوشته وتحلیل در خصوص کتاب " جنگ اوباما" به یقین می توان گفت که نیروی 3000 هزار نفری درخدمت سی آی ای وجود دارد. هم چنان می توان این ادعا را تأیید کرد که این گروه سه هزار نفری برای ازبین بردن القاعده وطالبان می جنگند. و بدون شک در صورتی که سازمان اطلاعات امریکا کنترول خوبی بالای این نیروها داشته باشند، می توانند در امر مبارزه با تروریزم درافغانستان ومنطقه نیز موثر باشد. اما سوال اساسی این است که آیا این گروه سه هزار نفری که از آنها گروه موفق و موثر نامبرده شده است، یک تهدید جدید درآینده برای امنیت افغانستان نخواهند بود؟

هرچند که اسناد موجود در خصوص وجود این نیروها، کارویژه این نیروها را مبارزه با القاعده وطالبان عنوان کرده است و دلیل تشکیل چنین گروهی درمناطق مرزی میان افغانستان و پاکستان را نیز همین امر و تعقیب افرادی که سی آی ای آنها را می خواهند، ذکر شده است.  که با این وصف می توان با درنظرداشت وضعیت بد امنیتی ومقاومت سرسختانه طالبان گفت که وجود چنین نیروهای برای تأمین امنیت وآوردن ثبات خوب است، اما حقیقت دیگری را که نمی توان پنهان کرد این است که وجود چنین نیروها در کنار نیروهای امنیتی دولتی افغانستان وجامعه جهانی، آینده ی چندان خوب و روشنی را نیز تضمین کرده نمی تواند. تجربه چند دهه قبل تشکیل طالبان که حکومت آمریکا با همکاری پاکستان و کمک های مالی کشورهای عربی، آنها را حمایت کردند، تجربه خوب و بی نظیری است در خصوص چشم انداز آینده این نوع گروه ها. هرچند که طالبان مثل همین گروه، با تشکیلات محدود، امکانات کهنه وناکافی، برای هدف خاص مقطعی از سوی آمریکا حمایت شد؛ اما سرانجام گروه طالبان با نخله های فکری واعتقادی که داشت، کارثبات وامنیت درافغانستان را چنان مشکل سازکرد که اکنون همه ای جهان ازپس حل آن بر نمی آیند.

چه تضمینی وجود دارد که در همان جامعه سنتی وسخت عقیدتی افغانستان، بازهم گروه دیگری مثل طالبان درعقب این طرح شکل نگیرد؟ و آیا اطمینانی وجود دارد که آمریکایی ها بتوانند، تا اخر ماموریت شان این گروه ها را کنترول و درنهایت ازبین ببرد؟

دراین مورد، هرگونه پیش داوری به دوراز حقیقت است. آنچنان که نمی توان هیچ رای مثبت ومنفی را درخصوص آینده  این گروه 3000 نفری صادرکرد. اما تجربه حمایت طالبان برای هدف مقطعی وقت آمریکا، درس عبرت و عقلانیت است. که نباید ماری را در آستین پروراند.

ولی به باور من تجربه حمایت طالبان، خروج نیروهای نظامی امریکا و ناتوانی نیروهای امنیتی افغانستان و توانمندی طالبان، حکایت از فردای ناگوار در پس وجود چنین گروهی دارد. این گروه می تواند یک تهدید جدی برای امنیت افغانستان، منطقه وجهان باشد. وهم چنان این گروه می تواند آتش جدید کینه توزی ودشمنی را میان افغانستان وپاکستان شعله ور کند.